گفتگو با کیقبادی کارگردان و نویسنده مستند نورجهان:
 
روستای مچ
از رزومه کاری تان بگویید؟ حسن کیقبادی هستم، متولد ۵۹. کار هنری را با نوشتن در زمینه داستان از سال ۷۵ شروع کردم و در سال ۸۷ توانستم کتابی با عنوان ۴۲ روز کچل چاپ کنم که مقدمه ای شد برای ورود به فضای حرفه ای نویسندگی. -۴۲روز کچل موضوعش چه بود؟ ۴۲ روز کچل از داستان دوران آموزشی یک سرباز است که در یکی از پادگان ها خدمت می کند و یک سری اتفاقات برایش می افتد که در داستان هست. کل رمان خاطرات دوران سربازی است. -کدام انتشارات این کتاب را چاپ کرد و بازخوردش چطور بود؟ انتشارات هزاره ققنوس در تهران چاپ کرد و در همان سال اول به چاپ دوم رسید و الحمدالله خیلی خوب بود. یکی از دوستان که به واسطه ی این کتاب با ما دوست شد این کتاب را در نمایشگاه خوانده بود برای قرارداد بستن برای کار دوم مان زنگ زد. این کار در سال ۹۱ تمام شد. در روند تغییر دولت ها یک مقدار مجوزش طول کشید. قول داده اند که این کتاب در اسفند ماه چاپ شود. عنوان کتاب «شاخه های روز» است که اولین رمان بومی انقلاب سبزوار است. رمان بومی سبزواری دارم اما رمان بومی انقلابی نداریم. اکثر اتفاقات رمان در سبزوار رخ می دهد. این یک مزیت بود که هم کار درباره ی انقلاب انجام داده باشم و هم وفاداری و حس دوست داشتن وطن مان که سبزوار است را داشته باشم. -رمان شاخه های روز را با کدام انتشارات کار کردید؟ انتشارات شهرستان ادب این رمان را منتشر کرده و حمایت کرده است. -گویا جلسات داستانی هم با برند شهرستان ادب در سبزوار برگزار می کنید؟ شهرستان ادب فقط هدفش داستان و انتشارات و کسب درآمد نیست. هدفش این است که استعداد های نو را در جامعه شناسایی کند. کما این که در شعر انجام داده است و خیلی از شاعرهای جوان را حمایت کرده است. این حمایت فقط حمایت مالی نیست یک سری اردوهای می گذارد که شیوه های جدید را به اینها آموزش می دهد. در همین روند یک سری جلسات شعر و داستان را به شهرستان ها محول کرده اند. چون برای من شهرستانی مقدور نیست به تهران بروم و از اساتید آنجا استفاده کنم. با این کارشان می خواهند یک تشکیلات منسجم در داستان داشته باشند. یکی از نمایندگی هایشان در سبزوار است که جلسه هایش سه شنبه ها ساعت ۵ تا ۷ در کتابخانه ی حاج ملاهای برگزار می شود. -چگونه وارد فیلم سازی شدید؟ در یک برهه از زمان تصمیم گرفتم که وارد تصویر سازی بشوم البته بیشتر بخاطر احساس نیاز در باب فیلم نامه نویسی بود. بخاطر این که یک سری فیلم ها در جامعه نیست و خیلی کم است و نوشته نشده ما بنویسیم. چون دستی در نویسندگی داشتم وارد وادی فیلم نامه نویسی حرفه ای شدم. در همان زمان دوره های فیلم سازی و فیلم نامه نویسی را طی کردم و چند تا فیلم هم درست کردم که نورجهان کار جدی سوم ما بود. -کار اول تان چی بود؟ لبیک در کیلومتر ۶۶۵ درباره ی فتنه ۸۸ بود که مستند بود. کار دوم زندگی در چند ثانیه که یک کار فرمی بود و کار سوم هم که مستقل کار کردم نورجهان بود. چند تا کار دیگر هم با دوستان انجام دادیم که در آنها از عوامل فیلم بودم. -چطور با نورجهان آشنا شدید؟ با بچه های بسیج دانشگاه پیام نور به ارودی جهادی رفته بودیم که البته من رفته بودم از بچه ها بازدید کنم که آنجا گفتند که یک جانباز هست که همسرش دارد ازش نگهداری می کند. اول فقط به عنوان یک عیادت بود. ولی عظمت نورجهان ما را گرفت که در روستای دورافتاده بدور از امکانات دارد به این صورت از شوهرش که مدت ۱۲ سال هیچ حرکتی ندارد نگهداری می کند. خیلی برایم عجیب بود. احساس وظیفه کردم که حالا که توانایی در زمینه فیلم سازی دارم به این سوژه ها بپردازیم. ایشان دارد از شوهرش نگهداری می کند وظیفه ی ما چیست؟ این که حداقل گوشه ای از این بزرگ منش ها را به تصویر بکشیم. -توضیح مختصری درباره ی خود نورجهان و همسرش برای مخاطبی که از این موضوع اطلاع ندارد بدهید؟ نورجهان یک زن روستای در روستای مچ سبزوار است که شوهر سال ۶۵ در جبهه موجی می شود و برمی گردد و دیگر به جبهه نمی رود. بعضی وقت ها حال شوهرش خوب بوده و بعضی وقت ها بد بوده است. در هر صورت تحملش می کنند و هیچ کس نمی دانسته که موجی است. فکر می کردند که اعصابش خرد است. هیچ کس بیماری اش را جدی نمی گرفته تا این که یک روز که با موتور دارند به سبزوار می آیند، تصادف می کنند. غلامحسین به کما می رود. نورجهان بعد از این که خودش بهبود پیدا می کند تصمیم می گیرد که خودش از شوهرش نگهداری کند. پیش دکترهای زیادی غلامحسین را می برد و همه ی دارایی هایشان را خرج درمان غلامحسین می کنند. در نهایت دکترها از غلامحسین قطع امید می کنند. در آن جا نورجهان تصمیم می گیرد که کاغذهایی که از زمان جبهه ی غلاحسین دارد به بنیاد شهید ببرد شاید بتواند یک سری از هزینه ها را جبران کند. بنیاد که می رود می بیند که غلامحسین پرونده دارد و در جنگ موجی شده است. بنیاد ۵ درصد جانبازی برای غلامحسین لحاظ می کند. ما در این فیلم بیشتر پرداخته ایم به مدت نگهداری نورجهان که از سال ۸۰ تا ۹۲ از شوهرش با جان دل نگهداری می کند. در آن روستا بدون امکانات هم زمان وظایف مادر بودن ۵ تا بچه را انجام می دهد، دامداری می کند، کارهای بیابان را انجام می دهد و مهمتر از همه از شوهرش نگهداری می کند. ما سعی کردیم این را به تصویر بکشیم. -با توجه به این که در حال حاضر فیلم های زیادی با تم خیانت ساخته می شود چرا شما سوژه ای را انتخاب کردید که یک وفاداری عجیبی است؟ اول به این نگاه نکردم که در مقابل فیلم های که ساخته می شود و یک سری افرادی که فکر می کنند که همه جامعه خیانت کارند فیلم درست می کنند و به همه تعمیمش بدهند. یا همه نگاه کنند که ببینند این چنین چیزهایی هم هست من به این فکر نکردم. واقعا روح نورجهان و بزرگواری ایشان من را گرفت. احساس وظیفه بود و به این نتیجه رسیدم که نورجهان می تواند جواب همه ی این آدم ها را بدهد. جواب همه ی زن و شوهرهای که حتی یک بار درخانه شان دعوا کرده اند، قدر همدیگر را نمی دانند، طلاق های الکی می گیرند، حالا چه برسد به خیانت. وقتی شما زندگی ایشان را می بینید که این طور با دل و جان دارد زندگی می کند. یک خاطره ی جالب بگویم تهیه کننده خیلی مصر بود که فیلم به سمت سیاه نمایی نرود چون فیلم خیلی استعداد سیاه شدن را داشت. یک زن دارد از یک شوهری که ۱۲ سال مثل یک تکه گوشت افتاده در خانه نگهداری می کند هیچ کس هم به فریادش نمی رسد. ارگان ها به فکرش نیستند، سقف خانه اش چکه می کند. ما بنامان بر این بود که سیاه نمای نشود و سعی کنیم نقاط روشن را نشان دهیم. بعد از ۴ روز که تصویربرداری کردیم و آمدیم به تهیه کننده زنگ زدم و گفتم این فیلم و نورجهان آنقدر انرژی دارد که هر که بخواهد از این سوژه فیلم سیاه درست کند نمی تواند. یک بار ما از نورجهان ناشکری نشنیدیم. با همه ی این که در طول فیلم برداری اذیت شد ولی گله نکرد. حتی از آنهایی که بهش بدی کرده بودند شاکر بود. حتی آنهایی که بهش متلک گفته بود حاضر نشد اسم هایشان را بگوید. حالا ما شهری ها بهش می گوییم عشق. می گوییم چه عشق بزرگی است. نورجهان شاید چیزی از این کلمه نداند ولی روحش را می داند و در عمل انجامش داد، چیزی که ما حرفش را می زنیم. چیزی که در ظاهر خیلی حرفش را می زنیم که عاشق باید فداکار باشد، صبور باشد و .... ما جوان ها حرفش را می زنیم در فیلم های سینمایی عاشقانه می بینیم ولی نورجهان هیچ کدام از این ها را بلد نبود. اگر بهش می گفتی عشق را تعریف کن نمی دانست. ولی این ها را انجام داده بود و عاشقانه زندگی کرده بود. حاضر نبود یک لحظه از زندگی اش را با چیزی عوض کند. این نمونه ی عشقی است که باید همه ما یاد بگیریم شاید در فیلم نتوانسته باشم به تصویر بکشم و فرصت این فیلم برای این سوژه خیلی محدود بود. یا حتی من خیلی قاصر بودم از به تصویر کشیدن این زن و فقط یک یادگاری از غلامحسین ماند. -از روند ساخت مستند بگویید؟ فیلم نامه را چه کسی نوشت؟ دو سال پیش که به دیدن نورجهان رفتیم فیلم نامه را نوشتم. ولی به هر حال کار فیلم سازی چون هزینه بر است دنبال اسپانسر بودم. بنیاد شهید بردم ولی فیلم نامه رد شد. بسیج هنرمندان بردم باز هم فیلم نامه رد شد. -دلایل این که طرح را نمی پذیرفتند چه بود؟ طرح برای شان توجیه پذیر نبود. بنیاد شهید می گفت باید به خود جانبازان یا شهدا پرداخته شود. خیلی نگاه اداری به طرح داشتند. بسیج هنرمندان هم به همین صورت و بودجه گرفتن خیلی سخت است. به هرحال این فیلم نامه ماند و ما مصر بودیم که بسازیم. یک روز خیلی اتفاقی یکی از دوستان آقای خدایی به خانه مان آمد و بحث درباره ی یک فیلمی بود که داشتم برای انتخابات درست می کردم. از ایشان مشورت خواستم که بیاید فیلم را ببیند و نظرش را بگویید. بعد از اتمام صحبت هایمان گفت سوژه برای ساخت چی داری؟ من هم گفتم چند تا فیلم نامه دارم. گفت برایم ایمیل کن. بعد از دو روز تماس گرفت که از سوژه نورجهان حمایت می کنیم. ۲۰ روز بعد، روز عید فطر تصویربرداری مان را شروع کردیم. تهیه کننده هم موسسه زلال هنر در تهران بود. از روزی های ما بود که در روز عید فطر به خانه نورجهان برویم و با پذیرای نورجهان و خانواده اش روبه رو شویم و ۴ روز خاطره انگیز را داشته باشبم. با این که فیم سازی سخت است ولی آن ۴ روز روزگاری خوبی برای من بود. -با توجه به این که نورجهان یک زن روستایی است و این که کل فیلم روی نورجهان می چرخد چطور توانستید برای جلو دوربین بودن آمده اش کنید؟ ما خیلی کم سعی کردیم از نورجهان بازی بگیریم. سعی کردیم کارهای خودش را به تصویر بکشیم. روز اول که ما رسیدیم دیدیم دارد زمین درو می کند و بالای تراکتور است. همان جا تصویر گرفتیم. بعدش برای کسانی که روی زمین کار می کردند چای درست کرد که تصویر گرفتیم. -خود همین جلو دوربین بودن استرس دارد؟ نورجهان به نظر من یک انسان دنیا دیده است با اینکه ۱۲ سال است که فقط یک بار از سبزوار بیرون رفته است. ولی انسان دنیا دیده ای است. دنیا را همیشه فقط با چشم نمی شود دید. با دلت هم می توانی ببینی. خدا بزرگت کند می بینی . نورجهان آدم بزرگی بود. -در تکمیل حرف شما من خودم دوبار به خانه نورجهان رفتیم که یک بارش با مسئولان شهر بود. ولی برای نورجهان چه یک نفر درخانه اش باشد و چه ده نفر فرقی برایش نمی کند. به نظر من نورجهان خودش بود و مثل همه ی ماها فیلم بازی نمی کرد. این خیلی خوب است. -تدوین و مراحل بعدی فیلم چقدر زمان برد؟ تدوین را قرار بود که خود تهیه کننده انجام دهد ولی متاسفانه نشد و خودم انجام دادم. پروسه تدوین دو ماه طول کشید تا این که می خواستیم فیلم را به جشنوراه عمار برسانیم که جدی تر وارد عمل شدیم و فیلم را به جشنواره رساندیم. یک مقداری صداگذاری زمان برد. در سبزوار عوامل حرفه ای کمتر هستند. در تهران هم عوامل حرفه ای در ایام آخر سال سرشان خیلی شلوغ می شود چه من باب جشنواره فجر و دیگر جشنواره های که همه شان آخر سال است. به همین دلیل تدوین را خودم انجام دادم. -بازخورد مستند چطور بود؟ کجا اکران شد؟ مستند را در چند جا بیشتر اکران نکرده ایم. یکی در اکران های دفتر فیلم سازی آقای میرقطبی بود که اکثرا با سوژه موافق بودند و فیلم را می پسندیند. ولی یک سری انتقاداتی داشتند که ما برای همه اش جواب داشتیم و طوری نبود که ندانسته کاری کرده باشیم. مثلا از این که کمتر به غلامحسین پرداخته بودیم انتقاد داشتند ولی ما فیلم را برای نورجهان ساختیم. غلامحسین جانباز است و برای ما عزیز است ولی آنکه دارد فداکاری می کند نورجهان است. اکران بعدی در چارچوب اکران های جشنواره ی عمار بود که در خانه ی یکی از دوستان انجام شد که خیلی خوب بود. اکران بعدش در جشنواره اختران بود که مردم دیدند و منتقد نقدهایش را کرد. تا آنجا که دوستان دیده اند فیلم را پسندیده اند. من فکر می کنم تاثیر بزرگی نورجهان در فیلم هست. -تهیه کننده از کار رضایت داشت؟ بله ولی چون این کار قرار است در شبکه ی اوج پخش شود یک بار دیگر تدوین می شود. -مستند نورجهان در جشنواره اختران اول شد از این جشنواره بگویید؟ جشنواره اختران سومین دوره اش بود که مربوط به بسیج استان خراسان است. ۳۱۰ اثر به جشنوراه فرستاده شده بود که ۵۳ اثر به مرحله نهایی راه پیدا کرده بودند و ۱۵ اثر از شهرستان ها بود و باقی از مشهد بود. خودم فکر می کردم که مقام دوم یا سوم را بگیرم. چون خلاصه در مشهد امکانات بیشتری هست جدا از حب و بغض های که همیشه حرفش بوده. ولی وقتی به روی سن رفتم به عنوان فیلم برتر معرفی شد. -حرف آخر؟ خواهشی دارم این که دوستان شهرستان در کارهایشان جدی باشند تا بتوانیم یک گروه داشته باشیم. ما در جریان نورجهان برای این که فیلم نامه قوام بیشتری داشته باشد چند روز روی فیلم نامه بحث کردیم. این خیلی به من کمک کرد. ما نیاز داریم که یک گروه خوبی از مجموعه ی فیلم سازان داشته باشیم که این ها با هم نشست داشته باشند. از لحاظ فضای فکری شان شاید به هم نخورند ولی از لحاظ فنی به هم کمک کنند و این جایش خالی است.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان روستای مچ و آدرس mechcity.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 12473
تعداد مطالب : 21
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1




"> :